کد مطلب:148756 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:154

عمر بن سعد اسیران را به کوفه منتقل کرد
عمر بن سعد نمی دانست كه حاكم عراقین در مورد اسیران چه تصمیم می گیرد گر چه طبق قانون جنگ (جنگ با كسی كه بر خلیفه خروج كرده) اسیران مزبور متعلق به كسانی بودند كه آن ها را اسیر كرده اند ولی حاكم عراقین به عمر بن سعد گفته بود كه اگر حسین (ع) تسلیم نشد و به قتل رسید، اسیران خانواده اش را به كوفه بفرست و عمر بن سعد هم عده ای


از سربازان خود را مامور كرد كه اسیران را به كوفه برسانند. منظور حاكم عراقین از این كه اسیران به كوفه برسند این بود كه مردم كوفه اسیران را ببینند. گر چه عبیدالله بن زیاد با خشونت و ترور توانسته بود مانع از این شود كه در كوفه. صدائی به هواخواهی از حسین (ع) برخیزد ولی می دانست كه حسین (ع) در كوفه طرفدار دارد و آن هائی كه به توسط مسلم بن عقیل با حسین (ع) بیعت كردند همه كم جرئت و سازشكار نیستند و بخصوص ایرانیان مقیم كوفه كه با حسین (ع) بیعت كردند، ممكن است كه به طرفداری او قیام كنند ولی بعد از این كه بدانند كه حسین (ع) به قتل رسید و اعضای دودمانش اسیر شدند ناامید می شوند و درصدد برنمی آیند كه شورش كنند. حاكم عراقین به عمر بن سعد گفته بود كه بعد از كشته شدن حسین (ع) سرش و اسیران خانواده اش را به كوفه بفرستد تا این كه وی بتواند طرفداران حسین (ع) را در كوفه ناامید كند و آن ها را قائل نماید كه هر گونه قیام و دست درآوردن بدون فایده است. به نظر می رسد با این كه اعراب در صدر اسلام قادر به ایجاد صحنه های مصنوعی برای تبلیغ نبودند و نمی توانستند زیر دست و به راهنمائی یك یا چند كارگردان صحنه سازی كنند تا این كه منظور خود را در ذهن مردم جا بدهند، معهذا حاكم عراقین برای وارد كردن اسیران به كوفه، تا آنجا كه عقلش می رسید و وسایل محدود زمان آن هم در محیط زندگی اعراب در سال شصت و یكم هجری اجازه می داد صحنه سازی كرد تا این كه طرفداران حسین (ع) در كوفه با دیدن اسیران عبرت بگیرند و بدانند كه باید طرفداری از حسین (ع) را كنار بگذارند. مورخین متاخر نوشته اند هنگامی كه اسیران را وارد كوفه كردند سر حسین (ع) و سایر مقتولین كاروان او را وسط اسیران در حالی كه بر نیزه ها بودند به حركت درمی آوردند و این موضوع مورد تردید است. زیرا بعد از این كه سر حسین (ع) به كوفه رسید، حاكم راقین كه می خواست خدمت خود را به رخ خلیفه برساند آن سر را بعد از یك مومیائی كردن بدوی برای این كه در راه تغییر شكل پیدا نكند به دمشق فرستاد. بین ورود سر حسین (ع) به كوفه (كه می گویند حامل آن خولی بن یزید اصبحی بوده) و ورود اسیران به آن شهر چند روز فاصله بود و حاكم عراقین كه شتاب داشت سر حسین (ع) را برای یزید بن معاویه بفرستد آن سر را نگاه نمی داشت تا این كه اسیران وارد شوند.

این را هم بگوئیم كه اعراب بادیه با این كه مردمی ساده و خشن بودند عادت نداشتند كه سر دشمنان را بر نیزه بزنند و به چشم مردم برسانند. عرب های بادیه رسم سر بریده را بر نیزه زدن، از اقوام دیگر آموختند چون در تاریخ قدیم اعراب بادیه اثری از این رسم دیده نمی شود. ما در تایخ قدیم می بینیم كه لااقل در یكی از كشورها كه (روم) باشد در جنگ سر دوستان را می بریدند نه سر دشمنان را. به این ترتیب كه رومی ها بعد از خاتمه جنگ به قول (كاركوپی نو) مورخ فرانسوی و استاد تاریخ روم، سر از بدن سربازان مقتول جدا می كردند تا این كه تحویل بدهند. به قول این مورخ معاصر هر (سنتوریون) یعنی یوزباشی مكلف بود پس از خاتمه جنگ، سر از بدن آن عده از


سربازان گروهان او كه در میدان جنگ به قتل رسیده بودند جدا كند و سرها را تحویل اداره مالی ارتش تا این كه مستمری سرباز مقتول را به بازماندگان وی بدهند. آیا نمی شد بدون این كه سر از بدن سرباز مقتول جدا كنند به بازماندگانش مستمری بدهند؟ كاركوپی نو مورخ فرانسوی می گوید نه، چون ممكن بود سربازی كه می گفتند كشته شده فرار كرده باشد. آیا خود سنتوریون نمی توانست تصریح كند كه سرباز گروهان او كشته شده است؟ كاركوپی نو می گوید نه زیرا فرار یك سرباز، برای فرمانده گروهان كه درجه سنتوریون (یوزباشی) داشت یك ننگ بود و دلیل بر بی لیاقتی او شمرده می شد و وقتی یك سرباز رومی در میدان جنگ می گریخت، سنتوریون می گفت كه وی كشته شده است و برای این كه نتواند آن دروغ را بگوید بایستی سر بریده سرباز مقتول را نشان بدهد و آن رسم عجیب به قول كاركاپی نو تا سال 460 قبل از میلاد هم ادامه داشت و در آن سال كه قانون بزرگ رومی معروف به قانون الواح دوازده گانه (به مناسبت این كه روی دوازده لوح از مفرغ آن را نوشتند) وضع رشد رسم مربوط به بریدن سر سربازان مقتول ملغی گردید.

روزی كه اسیران وارد كوفه شدند روز شانزدهم یا هفدهم محرم و به مناسبت فصل پائیز هوا معتدل بود و آفتاب كوفه كه در تابستان گرم می شد، شدت نداشت. قبل از ورود اسیران به كوفه با وسائل متداول آن روز به مردم كوفه اطلاع داده بودند كه برای تماشای اسیران بیایند. راجع به شماره اسیران و این كه چند زن و چند طفل با آنها بوده اند، رقم قطعی در كتب مورخین قدیم دیده نمی شود. در كتب مورخین قدیم راجع به وقایع اسیران بعد از این كه حسین (ع) كشته شد، زیاد بحث نشده و این موضوع در كتب مورخین اخیر مورد بحث قرار گرفته است. در بین اسیران، یك مرد وجود داشت و او علی بن الحسین (ع) بود و روایت می كنند كه پسرش محمد باقر كه در آن موقع خردسال بوده نیز بین اسیران دیده می شده است. طبق معمول آن هائی كه برای دیدن اسیران آمده بودند به چند دسته تقسیم می شدند. بعضی از آن ها كسانی بودند كه در هر جامعه دیروزی و امروزی وجود دارند و آنان از بدبختی دیگران تفریح می كنند و آمده بودند تا این كه یك جماعت بدبخت را كه به اسارت آورده شده اند تماشا كنند و باز طبق معمول، هنگامی كه اسیران از مقابل آن ها می گذرند حرفهای زشت بر زبان بیاورند. دسته دیگر از طرفداران حسین (ع) بودند و آنها به طوری كه گفتیم در آغاز نمی دانستند كه ساپهیان بین النهرین حسین (ع) را به طرف كربلا هدایت كرده اند ولی بعد از این كه سپاه بین النهرین مراجعت كرد، چگونگی وقایع روز دهم محرم به اطلاع طرفداران حسین (ع) در كوفه رسید و هر سوار بعد از مراجعت از كربلا آنچه دیده و شنیده بود، نقل نمود و می توان گفت كه در شهر كوچك كوفه كسی وجود نداشت كه نداند حسین (ع) را به قتل رسانیده اند. كسانی كه در شهرهای كوچك زندگی كرده اند می دانند كه در آن شهرها، اخبار با چه سرعت منتشر می شود و بدون این كه روزنامه و رادیو و سایر وسائل ارتباطات دخالتی در انتشار خبر داشته باشد، اخبار از یك نفر به دیگری می رسد و در اندك مدت


تمام مردم شهر از آن مطلع می گردند. در بین سربازانی كه از میدان جنگ بین النهرین مراجعت كردند سربازان حرفه ای زیاد بودند و آن گونه سربازان چون شغل اصلی شان سربازی است پاس دشمن را نگاه می دارند و آن ها به مردم می گفتند كه همراهان حسین (ع) و خود او مردانه پیكار كردند و نبرد عباس بن علی و حبیب بن مظاهر و خود حسین (ع) و سایر جنگاوران را توصیف می نمودند و مردم می فهمیدند كه حسین (ع) و همراهانش با دلیری جنگیدند و كشته شدند و طرفداران حسین از این اطلاع احساس غرور می كردند و آن هائی كه بی طرف بودند، تحسین می كردند چون شجاعت از طرف هر كسی به ظهور برسد قابل تحسین است. اما مخالفین از شنیدن توصیف جنگ حسین (ع) و همراهانش ناراحتی می شدند و شماره آن ها در كوفه كم بود و از حدود عبیدالله بن زیاد و اطرافیان او و آنهائی كه نفع خود را در بقای خلافت یزید و حكومت عبیدالله بن زیاد می دیدند، تجاوز نمی كرد.

برخی از مورخین متاخر نوشته اند كه وقتی اسیران وارد كوفه شدند مردم اطلاع نداشتند كه آن ها از خانواده حسین (ع) هستند چون در شهر شایع شده بود كه سپاه بین النهرین با یك مهاجم بیگانه جنگیده است. اگر فرض كنیم كه قبل از مراجعت سپاه بین النهرین به كوفه مردم آن شهر، آن طور تصور می كردند بعد از این كه سپاه مراجعت كرد همه فهمیدند كه سپاه مزبور در كربلا با حسین (ع) و همراهانش پیكار كرد و تمام مردان را به قتل رسانید و زن ها و كودكان خانواده حسین (ع) را اسیر نمود. محال بود در شهری كوچك چون كوفه بعد از مراجعت سپاهی بزرگ چون سپاه عمر بن سعد و صحبت كردن سربازان با مردم شهر، سكنه كوفه نفهمند كه حسین و همراهانش در كربلا كشته شدند و اسیرانی كه وارد كوفه می شوند اعضای خانواده وی هستند. شاید خواننده فكر كند كه سپاه بین النهین بعد از این كه از كربلا مراجعت كرد با مردم كوفه تماس نداشت تا این كه سكنه شهر را از وقایع كربلا مطلع كند. لذا می گوئیم كه سپاه بین النهرین بعد از این كه مراجعت كرد سربازان خود را مرخص نمود و آن ها به خانه های خود رفتند. حتی اگر سربازان سپاه بین النهرین مرخص نمی شدند كه به خانه های خود بروند باز بعد از مراجعت به كوفه با مردم شهر تماس پیدا می كردند. كسی كه فكر می كند سربازان سپاه بین النهرین بعد از مراجعت به كوفه با مردم تماس پیدا نكردند وضع یك سپاه امروزی را در نظر می آورد كه بعد از مراجعت از میدان جنگ یا مانور، مستقیم به سربازخانه می رود و با مردم شهر تماس ندارد مگر به وسیله آن هائی كه تحصیل مرخصی می كنند و به شهر یا خانه خود می روند. اما یك چنین انضباط در آن دوره، در ارتش عرب نبود و هر وقت كه قشونی به راه می افتاد عده ای از سربازان آن چریك بودند و سرباز حرفه ای به شمار نمی آمدند و همین كه خلیفه یا حاكم می خواست كه قشونی را بسیج كند عده ای از مردم شهر برای دریافت حقوق سربازی و به امید چپاول آماده می شدند كه وارد قشون گردند و به میدان جنگ بروند و در صدر اسلام، بین مردم یك شهر و سربازان در همان


شهر، سد مقررات انضباط وجود نداشت تا مردم را از سربازان جدا نماید و آن ها نتوانند راجع به وقایع جنگ از سربازان تحقیق كنند. انضباط امروزی حتی بعد از این كه اعراب با رومی ها (البته ارتش روم صغیر) جنگیدند در ارتش های عرب به وجود نیامد در صورتی كه انضباط ارتش های روم را می دیدند. نتیجه ای كه از این بحث می گیریم این است كه بعد از مراجعت ارتش بین النهرین، در كوفه، كسی نبود كه نداند آن كه در كربلا كشته شد حسین (ع) بود و اسیرانی كه آورده می شوند افراد خانواده او هستند. برخی از مورخین اخیر گفته اند كه اسیران را هنگامی كه وارد كوفه می شدند سوار بر شترهای عریان كرده بودند اما بر شتر عریان نمی توان سوار شد و حتی شتردارها كه در همه عمر با شتر بسر می برند، نمی توانند سوار شتر عریان شوند و باید بر شتر عریان جهازی بگذارند تا این كه بتوانند سوار شوند. ساعت ورود اسیران ر ا در كوفه در آخرین ساعت قبل از ظهر تعیین كرده بودند چون در آن موقع، همه مردم یا اكثر، از خانه های خود خارج می شدند و معابر شهر، شلوغ به نظر می رسید و طوری عبور اسیران را از شهر منظم كردند كه قبل از ظهر به دارالحكومه برسند زیرا اگر موقع ظهر اسیران را از معابر عبور می دادند كسی برای تماشا حضور نمی یافت زیرا همین كه ظهر می شد می رفتند كه نماز بخوانند.

ما در فصل مربوط به جنگ مسلم بن عقیل در كوفه با استفاده از آن چه (ابوالاسود دوئلی) نوشته، نقل از نوشته (خلیفه بن خیاط) وضع كوفه را در آن عصر از نظر خوانندگان گذرانیدیم و گفتیم در آن شهر میدانی بود به اسم (بنی جبله) و به طوری كه گذشت در همان میدان یك آهنگر ایرانی به اسم (عباس بذائی) برای حمایت از مسلم بن عقیل جان خود را به خطر انداخت و كشته شد. میدان بنی جبله كوچك بود ولی در جائی قرار داشت كه اسیران را بعد از این كه وارد شهر كردند بایستی از آن میدان بگذرانند و به دارالحكومه ببرند و هنگامی كه اسیران را از آن میدان عبور می دادند پتك زنان همان دكان آهنگری كه عباس بذائی یكی از پتك زنان آن جا بود كار را به طور موقت تعطیل كردند و از دكان خارج شدند تا این كه عبور اسیران را مشاهده نمایند. اسیران را از میدان (بنی جبله) گذرانیدند و از راهی عبور دادند كه بعد از گذشتن از مقابل مسجد بزرگ كوفه به دارالحكومه می رسید. در آن راه، در دو طرف معبر، مردم كوفه از مرد و زن برای دیدن اسیران ایستاده بودند. مورخین شیعه نوشته اند كه عده ای از مردم بعد از دیدن اسیران از وضع پریشان آن ها به گریه درآمدند و چون فصل خرما بود به اسیران خرما دادند و بنا بر نوشته بعضی دیگر از مورخین، خرما و نان به اسیران دادند ولی (ام كلثوم) دختر علی بن ابی طالب (ع) كه یكی از اسیران بود خطاب به مردی كه می خواست خرما و نان به كودكان بدهد گفت ما از خانواده پیغمبر اسلام هستیم و مشمول صدقه نمی شویم تا این كه خرما و نان مردم را قبول نمائیم و به كودكان گفت كه هر چه از مردم گرفته اند، پس بدهند و آن ها هم پس دادند.